کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

یلدا

یلدات مبارک عزیزم پارسال اینموقع توی وجودم بودی و من لبریز از شور و نشاط بودم نمیدونستم دختری یا پسر  نمیدونستم قراره اینقدر عاشقت بشم نمیدونستم اونقدر همه چیزم میشی که وقتی میخوام چیزی واسه ی خودم بخرم اخرش همه چیو واسه ی تو میگیرم نمیدونستم که دنیا با تو اینقدر خوب و خواستنی میشه نمیدونستم با یه لبخند میتونی منو دیوونه کنی ... امسال یلدام خیلی قشنگتر از پارساله اونموقع فکر میکردم مادر شدم اما وجودت و لمس کردنت و بو کردنت ،نگاه کردن به صورت معصومت  چیز دیگه ای که پارسال هیچ درکی ازش نداشتم ...تو واسه ی من زیباترین مخلوق خدایی تو واسه ی من بهترین هدیه ی دنیایی تو همه چیز وهمه کس منی .با تو زندگی و  آسمون و دریا معنا میگیره.....
30 آذر 1392

5ماهگیت مبارک پسرکم

26آذر 5ماهگیت تموم شد عزیز دلم وبلاگتم بروز کردم اما نمیدونم چرا نیومد؟؟؟ ما الان لاهیجان خونه ی عمه اسرا  هستیم و شما روی پای منی ،یعنی دارم تابت میدم بخوابی و شما مشغول غر زدن و مقاومت واسه ی نخوابیدن!!اولین شب یلدایی هست که ما یه خونواده شدیم عشق من  قراره بریم اتلیه ی عمه ات تا با هم عکس بگیریم ببخشید که فرصت نمیکنم هر روز بیام درصورتیکه هر روز یه کار جدید میکنی جدیدا خیلی شیطون شدی همه چیو میخوای بگیری و بخوری  اگه دستت بهش نرسه از پاهات کمک میگیری!پاهاتم که خیلی وقته میتونی بخوری! صداهای خنده دار از دهنت درمیاری ،فرنی رو بهتر از قبل میخوری،چند روزه سرلاک برنج هم بهت میدم،الان از بس غر زدی عمه راحیلا اومد داخل اتاق ...
29 آذر 1392

یک سال گذشت

اگرچه با چند روز تاخیر دارم مینویسم اما ٧/٨/٩١ جواب آزمایش بارداریم مثبت شد تو ناخواسته وارد زندگی ما شدی اما حالا خواستنی ترین چیزی هستی که منو مهدی میخواییم چون وبلاگتو اونموقع ننوشته بودم بذار از اول برات بگم وقتی رفتم دکتر و اقای دکتر واسم آز بارداری نوشت شوکه شدم دلم میخواست باشی اما شک داشتم از بودنت.بابات عصرکار بود و تنها رفته بودم دکتر ،وقتی اومدم بیرون زنگ زدم بهش و اونم یه جورایی ذوق کرد اخه ما مدتی بود که به داشتن یه فرشته کوچولو فکر میکردیم اما انتظار نداشتیم  به این زودی تو بیای. بهم گفت همین الان آزمایش بده رفتم خون دادم و چون غروب بود گفتن فردا صبح حاضر میشه با استرس برگشتم خونه شب که ...
11 آذر 1392

مخمل مامان

هر کی روی شما یه اسمی گذاشته و بهمون نام صدات میکنه!! من که صدات میکنم مخمل یا طلا بابات بهت میگه مهندس خانلری نمیدونم شاید چون شبیه خان ها هستی!! خاله گلبرگ بهت میگه کپسول آقا عمه راحیلا بهت میگه نخودفرنگی عمه اسرا هم میگه کدو تنبل! فکر کنم بخاطر تپلیت تمامیه این القاب نصیبت شده اخه هرچی فکر میکنم تموم این چیزایی که بهت میگن گرد و قلمبه ست اگرچه دکترت گفته وزنت خیلی خوب بالا نرفته ولی از نظر من خیلیم خوبییی دیروز وقتی بابا بسمتت توپ مینداخت پای راست کوچولو و خوشگلتو بالا میاوردی و میخواستی شوت کنی  منم بهت میگفتم افرین کیاوش مسی!! (مسی یکی از بهترین فوتبالیستای دنیاس!!) امروز هرکار کردم با من توپ بازی نکردی  ...
11 آذر 1392

دیدار کیاوش با دوستاش

بترتیب از سمت راست: مهرسام جون،کیاوش نانازیه من،آوین جون،رادین جون،سوفیا جون(17 ابان 92-کافه ماهور-تهران) جای کیارش جونم خیلی خالیه توی عکس دیر رسیدن از خاله مریم هم بخاطر کتابای خوبی که واست خرید و خاله آزیتا که باسلوق خوشمزه واسمون اورد خیلییییی تشکر میکنیم. ...
11 آذر 1392

خارش لثه

اول از همه بگم اینقدر خوابت سبکه نمیتونم لپ تاپو روشن کنم واسه همین عکست با دوستاتو هنوز نتونستم بذارم همش مجبورم با موبایلم بیام بی هیچ سر وصدایی!! چند روزه لثه هات میخاره و میخوای همه چیوگاز بگیری!دیشب حدود سه ساعت یه بند گریه کردی مامان فدای اشکات بشه اخرش به لرزه افتاده بودی ما رو هم به گریه انداختی هرکارم میکردم شیر نمیخوردی اینقدر بابات باهات بازی کرد و رات برد که خنده اومد  رو لبت  فدات شم که بخاطر دندون داری اینهمه اذیت میشی دیروز رفتیم دکتر و خانم دکتر گفت غذای کمکیتو شروع کنم البته دوبار بهت فرنی داده بودم امروزم واست درست کردم فکر کنم خیلی دوست نداری!!چون خوب نمیخوری... مامان عاشقته بابا رسما دیوونته! ...
4 آذر 1392

واکسن چهارماهگی

عزیزم برای واکسن ات خیلی دردسر کشیدیم قطره ی فلج اطفال بخاطر تحریم پیدا نمیشد بعد از تلاش بسیار بالاخره گیر اوردیم و خداروشکر گرفتیم شما یخورده تب کردی اما فرداش خوب خوب بودی خدایا بخاطر کیاوش ممنونتم شکر سپاس عاشقانه عاشقتم...
1 آذر 1392

چهارماهگیت مبارک

کیاوش قشنگم 4ماهه دنیای ما فوق العاده شده تو ،گل نازم ،همه ی زندگی ام، چه ملیح کردی زندگی ام را تو آمدی و عشق با تو معنای دیگری گرفت تو آمدی و فهمیدم عشق میتواند رنگ دیگری هم داشته باشد رنگی از نوع عشق مادری... تو آمدی و زیبایی دنیا را طوری دیگر نشانم دادی که تمام خوشی ها و لذات دیگر نمیتوانند تو با آمدنت مرا بار دیگر تسلیم مهربانی و لطف خدایم کردی  عاشقانه عاشقتم...
1 آذر 1392
1